بعد از چند روز كه نگرانم شده بود خواست كه منو عوض كنه وابستگي ها
مو بهش هي كم كنه...
فكر مي كرد منم عشقم دو روزه با يه اخم با يه بي مهري ميميره اما خبر
نداشت كه عشق من خيلي دل فريبه
به همين آسونس ها نميميره...
از صداقتش دو باره جون گرفتم با تموم حرفاش دو باره خو نه ساختم اين
خو نه ي خالي يه پرو با خيالش نقاشي كردم.
هنوزم رنگش مهلوم نيست ...
اگه بر گرده دو باره رنگ نقا شيم مي شه رنگ عشقي كه بهم مي ده دو باره...
با هاش خدا حافظي كردم . اما بهش گفتم خوا ستي یک وقت تنهام
بگذاري بهم نگو كه بمونم تو انتظار و خماري ...
كه هميشه فكر كنم بر مي گرده دو باره چشماي خيسمو اينبار خو دش برام
رو هم مي گذاره...
بهش گفتم اگر آغوشت نيست تصورش آسون تره از داشتنشه
حالا منم مي خوام برم كه فقط منتظر او مدن دو بارش باشم.
نظرات شما عزیزان:
نویسنده : soheil