چه سود گر بگویمت که شام تا سحر نخفته ام
و یا اگر دمی به خواب رفته ام تو را به خواب دیده ام
چه سود گر بگویمت که بی تا با خیال تو به می پناه برده ام
و نقش آن دو چشم قصه گو به جام پر شراب دیده ام
چه سود گر بگویمت که دوریت چو شعله های تند تب
به خرمن وجود من شراره های درد می زند
و من در آن زبانه ها بنای این دل رمیده را ز بن خراب دیده ام
چه سود گر بگویمت که بی تو کیستک ، چیستم؟!
که بحر پر خروش من توئی و ساحل صبور و بی فغان منم
و من درون موجهای سرکشت تمام هستی و وجود خویش را چو یک حباب دیده ام
چه سود گر بگویمت که من ز دوری تو هر نفس
چو شمع آب می شوم و من میان قطره های چون بلور
آن محبت تو را چو نقش سرد آرزو بروی آب دیده ام
تو یک خیال دور بیش نیستی و دست من به دامنت نمی رسد
تو غافلی و من تمام می شوم و دیدگان پر ز راز من هزار بار گفته با دلم
که من سراب دیده ام........!
و یا اگر دمی به خواب رفته ام تو را به خواب دیده ام
چه سود گر بگویمت که بی تا با خیال تو به می پناه برده ام
و نقش آن دو چشم قصه گو به جام پر شراب دیده ام
چه سود گر بگویمت که دوریت چو شعله های تند تب
به خرمن وجود من شراره های درد می زند
و من در آن زبانه ها بنای این دل رمیده را ز بن خراب دیده ام
چه سود گر بگویمت که بی تو کیستک ، چیستم؟!
که بحر پر خروش من توئی و ساحل صبور و بی فغان منم
و من درون موجهای سرکشت تمام هستی و وجود خویش را چو یک حباب دیده ام
چه سود گر بگویمت که من ز دوری تو هر نفس
چو شمع آب می شوم و من میان قطره های چون بلور
آن محبت تو را چو نقش سرد آرزو بروی آب دیده ام
تو یک خیال دور بیش نیستی و دست من به دامنت نمی رسد
تو غافلی و من تمام می شوم و دیدگان پر ز راز من هزار بار گفته با دلم
که من سراب دیده ام........!
نظرات شما عزیزان:
نویسنده : soheil