در دور دست
قویی پریده بی گاه از خواب
شوید غبار نیل ز بال و پر سپید.
لب ھای جویبار
لبریز موج زمزمه در بستر سپید.
در ھم دویده سایه و روشن.
لغزان میان خرمن دوده
شبتاب می فروزد در آذر سپید.
ھمپای رقص نازک نی زار
مرداب می گشاید چشم تر سپید.
خطی ز نور روی سیاھی است:
گویی بر آبنوس درخشد زر سپید.
دیوار سایه ھا شده ویران.
دست نگاه در افق دور
کاخی بلند ساخته با مرمر سپید.
نظرات شما عزیزان:
نویسنده : soheil